تو پست قبلیم نوشتم که مدتی هست گویی ذهنم آهن ربای اخبار منفی شده همه غمهای عالم گویی بر قلبم سنگینی میکنه . مدتها بود دلم برای نوشتن تنگ شده بود مطالبی که به ذهنم میرسید و دلم میخواست بنویسم اما فرصت نمیکردم و غبطه میخوردم به حال کسانی که فرصت میکنن و مینویسن . بخصوص وقتی مطالب احسان محمدی رو میخوندم به حالش غبطه میخوردم که فرصت نوشتن دارد و با خودم میگفتم جانا سخن از زبان ما میگویی....
این غم و اندوه با بیماری جسمی سرماخوردگی که مزمن شده بود و خیال رها کردن من رو نداشت و سرمایی که گویی تو جسمم رسوخ کرده بود و بخصوص مغزم رو گویی دچار انجماد کرده بود تشدید میشد.
دیروز به پیشنهاد یکی از اقوام سفری به همین اطراف کردیم به تالاب قم و تپه های نمکی قم سر زدیم ولی تو تمام مسیر گویی این آسمان دل من خیال باز شدن نداشت .
شب که برگشتم نشستم و احساسم رو تو پست قبلی نوشتم و ارسال کردم و صبح تو شرکت به محض رسیدن به محل کارم اون رو ویرایش کردم و ارسال کردم. طرفهای ظهر احساس میکردم حالم خیلی بهتر هست و گویی انرژیم مضاعف شده بود . از اون حس یاس و ناامیدی خبری نبود ....
نمیدونم معجزه نوشتن بود یا چیز دیگه ولی خیلی خوشحالم که الان حالم خیلی خوبه . ببخشید اگر با پست قبلی شما رو هم غمگین کردم .....
سلام صفا بانو کاش بیشتر مینوشتی. کاش چراغ این خونه را دوباره روشن میکردی.
چشم عزیزم بیشتر خواهم نوشت. ولی حیف که دیگه بیشتر خواننده های قدیمی وبلاگم اینجا رو ترک کردن.
100 در 100 تاثیر مثبت نوشتن است نوشتن احساسها یکی از بهترین راههای تخلیه احساسات و ارامش گرفتن است ...تخلیه انرژی منفی است
بله موافقم بخصوص که خیلی وقتها دلم برای نوشتن تنگ میشه.