سلامی چو بوی خوش آشنایی ...
بالاخره بعد از چند ماه فرصتی پیش آمد تا وبلاگ را به روز کنم.
این چند ماه اصلا دست و دلم به نوشتن نمیرفت .
از طرفی هجوم اخبار دردناک روح و روانم را بهم ریخته بود .
از طرف دیگر فشار کارو دست تنهایی در انجام کارها این بهم ریختگی ذهنی را تشدید کرده بود . و کلی حرفهای انباشته شده در درونم هم فشاری مضاعف بر من تحمیل میکرد . و حالا که شروع به نوشتن کردم موضوعات مختلف در ذهنم رژه میروند.نمیدانم از کدامشان شروع کنم
از مسائل اجتماعی بنویسم یا از مشکلات شخصی که در این روزها به شدت ذهنم را پریشان کرده .
چند ماه قبل از عید پسر بزرگم به شوق کار آزاد از کار خود استعفا داد و با دریافت وام و قرض ، یک مغازه برای کار گیم نت اجاره کرد و با شوقی وصف ناپذیر شروع به کار کرد و بعد از مدتی مرتب میگفت کار کارمندی من اشتباه محض بود اگر از اول دنبال این کار رفته بودم حالا مغازه از خودم بود . با وجود اینکه بعضی روزها مشتری کمتری داشت اما در کل راضی بود حدود یک هفته قبل از عید حدود ساعت سه بعد از نیمه شب با صدای آلا رم دزد گیر گوشی سرآسیمه از خواب بیدار شد که وااای مامان تو مغازه دزد اومده و به سمت در دوید و اون یکی پسرم هم به دنبالش و حین رفتن با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت و تا به مغازه برسند دزدها مغازه را خالی کرده و رفته بودند و تا نیم ساعت بعد هم از پلیس خبری نبود . از مغازه زنگ زد که مامان مغازه رو خالی کردن وااای بیچاره شدم .... طاقت نیاوردم زنگ زدم اسنپ و خودم رو به مغازه رسوندم بله همه دستگاه های بازی رو دزدیده بودند و با وجود صدای دزدگیر و تماس همسایه ها و پسرم پلیس هنوز نرسیده بود همسایه ها تجمع کرده بودند و میگفتند که دزدها چهار نفر بودند که قمه بهدست برای دزدی آمده بودند . با آمدن پلیس و دیدن فیلم و استعلام شماره ماشین برداشته شده توسط همسایه ها و دوربینها ، مشخص شد ماشین هم دزدی است و چند روزی هست که با این ماشین در سطح کرج دزدها مشغول کارشان هستند و هنوز بعد از دوهفته پلیس موفق به دستگیری آنها نشده .
خلاصه سال ما با این شرایط نو شد و اضطرابها و نگرانی هایمان ادامه دارد .....
چه اتفاق بدی صفای عزیز
پارسال توی شبراز یکی از دوستای من پسرش مبایل فروشی داشت. ساعت دو بعد از ظهر یکی بهش زنگ میزنه میگه دوتا مبایل آخرین مدل میخوام ولی دارم میرم مسافرت الآن میتونم بخرم. میتونی بیای مغازه؟ پولمم نقده.
پسر بیچاره با خوشحالی میره ولی با قمه گردنشو زده بودن و بیچاره مرد.
بعضی مردم در ایران گرسنه و وحشی شدن. مادر و پدرش مدام می گفتن مالشو که بردید چکار جونش داشتین؟
امیدوارم تا حالا باز پسرت سر و سامون گرفته باشه
وااای چه اتفاق وحشتناکیمن هم خدارو شکر میکردم که پسرم مغازه نبود دزدها دیگه برای دزدی از جون آدمها هم نمیگذرند.
پسر من هم شکر خدا با قرض و وام مغازه را سرپا نگهداشت .
ناامنی توی همه شهرها زیاد شده کوچه پشتی ما آقایی ریموت رو زده که بیاد تو پارکینگ،دونفر قمه بدست آوردنش از ماشین پایین و ماشینو دزدیدن
بله واقعا این احساس ناامنی را همه دارند و واقعیتی انکار ناپذیر هست .
متاسف شدم ،اینم از امنیتی که داریم
صفا جون بگو وسایل جدید خرید حتمن مغازه را بیمه بکنه که باز دزدی شد داغون نشه خیر نبینن الهی دزدهای بیشرف
بله پیگیر بیمه بودیم اما متاسفانه وسایل الکترونیکی مثل لب تاپ و دستگاه های بازی رو بیمه نمیکنن .
سلام صفا جان. تا آمدم دیدم پست جدید گذاشتی خوشحال شدم. ولی خب خیلی ناراحت شدم. عجب اتفاق بدی افتاده. بخصوص که آقا پسرتون کلی برنامه ریزی برای کار جدید داشته.
دیگه ظاهرا دزدی توسط به کسب و کار شده
با این وجود شما در این مواقع دنبال راه حل هستید و منفعل عمل نمی کنید.
انشالله که ختم بخیر بشه. سال نو برات مبارک باشه دوست قدیمی و نازنینم.
سلام عزیزم سال نو شما هم مبارک . ممنون از اظهار لطف و همدردیت . بله حوادث نباید موجب ناامیدی بشوند باید با بررسی جوانب کار راه حلهای درست پیدا کرد .
خدا رو شکر پسرم هم ده روزی هست دوباره به صورت محدودتر شروع کرده و خوشبختانه زمینه ها ی جدید فعالیت هم به ذهنش رسیده و داره تلاش میکنه . انشالله نتایج تلاش خوب باشه و با دلگرمی بیشتر ادامه بده.
فکر کنم کامنت گذاشته بودم نمیدونم چرا نرسیده
صفا جون خیلی متاسف شدم با هزاربار شکر صدمه فقط مالی بوده . امیدوارم به دلت نیاد که چون امسال رو تلخ شروع کردی تا آخرش همین باشه .
امیدوارم کلی اتفاقات خوب در انتظارتون باشه
خیلی ممنون از اظهار همدردی شما مهربانو جان .
من معتقدم هر کاری با تلاش نتایج خوب خواهد داشت . و این سرقت پیش آمده هم تجربه ای هست برای پسرم که خطرات مسیر رو خوب بشناسه و آگاهانه حرکت کنه .
امیدوارم برای همه هر چی خیر هست اتفاق بیفته.
سلام صفا جان خیلی خیلی متاسف شدم از حادثه ای که براتون رخ داده مخصوصا از دل یک مادر و ناراحتی از ازبین رفتن سرمایه و امید پسرش، ولی چاره چیه مملکت داغونی داریم و هر لحظه باید منتظر این گرفتاری ها باشیم، امیدوارم زودتر سر پا بشن و دوباره از نو شروع کنن هرچند خیلی سخته ولی تجربه است و حتما بعدش موفق تر میشن. برای همهتون آرزوی سلامتی و امید دارم.
خیلی ممنون از اظهار همدردی شما شادی جان به هر حال زندگی بالا و پایین داره و آدم باید تلاش کنه و ناامید نشه .
ان شالله دزدا رسوا میشن و مال برمی گرده.
خدا رو شکر خودش تو مغازه نبوده با قمه به دست ها دربیفته
انشااله و ممنون از دعای خوبتون . بله خدا رو شکر صدمه جانی نخورده.
با سلام
چه حادثه ی تلخی
بغل مغازه ی من هم یک پیشخوان دولت بود
صاحبش ده متر آنور تر خونه داشت شبانه آمدند و اول دزدگیر ها را از کار انداختند چون قمه بدست بودند کسی در گیر نشد
پلیس هم خیلی دیر تر آمد
ولی بالاخره دستگیر شدند
و همه ی اموال را پس دادند و یک مدتی هم زندانی شدند
یک موبایل فروش هم ساعت دو بعدازظهر در را شکستند و همه را جارو کردند و بردند
متاسفانه کرج و شهرکهای اطرافش امنیت خوبی ندارند
امیدوارم دزد مغازه پسر من هم دستگیر بشه .کرج سرزمین هفتاد دو ملت هست و واقعا تا امن هست .
صفاجان سال نو مبارک هرچند سال را با اضطراب ونگرانی شروع کردی امیدوارم روزهای خوب وخوشایند پیشرو داشته باشی .
ان شاء الله دزد ها پیدا می شن .خدا کنه اوضاع اقتصادی بهتر بشه وملت امنیت جانی ومالی داشته باشن
سال نو شما هم مبارک انشااله امسال سال خوبی برای همه باشه .
توکل بر خدا . انشااله که دزدها پیدا بشن . به امید بهتر شدن اوضاع .
سلام
عجب اوضاعی
چند ماه پیش یکی از مقامات پلیس میگفت نیمی از دزدهائی که امسال دستگیر کردیم اولین بارشونه و به خاطر مشکلات اقتصادی.
متاسفانه با ادامه این شرایط اوضاع بدتر هم خواهد شد.
امیدوارم دست کم پسرتون مغازه و وسایلشو بیمه کرده باشند.
نه متاسفانه بیمه نکرده و حالا که برای شروع مجدد اقدام کرده برای بیمه هم میگن دستگاه های الکترونیکی مثل لب تاپ و دستگاههای بازی مشمول بیمه سرقت نمی شوند.