من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

روز هفتم

روز جمعه بعد از خوردن صبحانه به همراه برادرم برای دیدن  مجموعه قصرهای قدیمی در اطراف نویس رفتیم منطقهای بسیار زیبا و آرام و تمیز .....





روز ششم

روز ششم برای خرید سوغاتی به شهر نویس رفتیم چه کار سختی همیشه خرید کردن برای من یک مصیبت هست هیچ علاقه ای به خرید ندارم بخصوص که حالا میخواستیم برای خواهر و برادرها با سلیقه های مختلف سوغاتی بخریم . اون روزها روزهای حراج فروشگاه ها بود اما برادرم هی تاکید میکرد فقط برید نگاه کنید ، خرید رو بزارید برای روزهای آخر. لباسها و کفشها که همه چینی و بنگلادشی و ... بود من تو اینهمه فروشگاه گردی تو پوشاک اصلا تولیدات آلمانی ندیدم در یک فروشگاهی فقط چند تایی تولید فرانسه بود . اما لوازم برقی ، چقدر دلم میخواست از همه اونها بخرم ... اما حیف که نمیشد ...

روز پنجم

روز پنجم  برای دیدن پدرو مادر همسر برادرم  که در شهر دورتموند زندگی میکنن رفتیم  پدر و مادر بسیار مهربان  مسنی که بسیار دوست داشتنی بودند اینقدر که موقع تماشای عکسهای خانوادگی اونها یک عکس از  مادرشون توجهم رو جلب کرد و  پرسیدم میتونم اون عکس رو  بردارم و اونها هم قبول کردن و بعد چند تا عکس با هم انداختیم . آلمانیها بسیار مبادی آداب هستن و به همین خاطر بعد از انداختن عکسها ازمون پرسیدن میتونن اون عکسها رو برای  دختر بزرگشون که در شهر دیگه ای زندگی میکنه  بفرستن و این برای ما جالب بود .  یک سوپ خیلی خوشمزه ریشه کرفس  پخته بود  و پذیراییشون با چای و قهوه و کیک و شیرینی دستپخت خودشون  بود . پذیرایی با میوه اونجا خیلی مرسوم نبود یکی از دوستانم میگفت میوه رو ترکها تو آلمان آوردن  و آلمانیها خیلی با خوردن میوه تازه میونه ای ندارن . تو این بازدیدها چیزی که توجه من رو  جلب میکرد همه چیز از تمیزی برق میزد البته با توجه به اینکه ما در شروع سال نو رفته بودیم شاید طبیعی بود مثل ما تو ایران که قبل از عید خونه تکونی میکنیم و همه چیز رو یا نو میخریم یا بازسازی میکنیم  . 

به برادرم میگفتم اینجا گویی  دیوارهای بیرون و داخل همه خانه ها تازه نقاشی شده اند هیچ نشانی از خاک « کثیفی و زدگی و خرابی حتی جزئی در دیوارها دیده نمیشد در تمام این چند روز گشت و گذارمان حتی در اطراف شهر و شهرکها « همه گذرگاه ها یا اسفالت و یا سنگفرش بود .


روز چهارم

با توجه به مشغله برادرم و علیرغم نگرانیهای ایشون و همسرشون  تصمیم گرفتیم  خودمون  به تنهایی بریم بگردیم  در نتیجه  با راهنمایی برادرم و خانمش روز چهارم  خودمون با اتوبوس و  تراموا  رفتیم دوسلدورف و  تو خیابونهای اطراف  ایستگاه مرکزی دوسلدورف و فروشگا های اطراف اونجا  گشتیم  با زبان انگلیسی مختصری که میدونستم به مشکل جدی برنخوردیم  یک نصف روز اونجا بودیم و  با تاریک شدن هوا برگشتیم . 

دوسلدورف    آپارتمانها و شلوغی شهرهای بزرگ رو داشت  ولی همچون جاهای قبلی نظم و قانون در اون حکمفرما بود .عبور عابر پیاده از محلهای خط کشی ، توقف اتومبیلها  و رعایت حق تقدم عابرین ، رعایت نظم و نوبت و فاصله در صفوف قطار و اتوبوس و بانک و فروشگاه و ....

اون شب از برادرم خواستم که یک هتل تو پراگ برامون رزرو کنه و اون پیشنهاد تور رو داد و همینطور که جستجو میکرد گفت یک تور مناسب برای پاریس هست بهتره برید اونجا  و ما استقبال کردیم تور رو رزرو کرد و قرار شد جمعه شب بریم و یکشنبه عصر برگردیم .....

اون شب تو اخبار مرتب در مورد حادثه کلن گزارش میداد در مورد مزاحمتها و دست درازی  به زنان در مراسم جشن سال نو  که اعتراض عمومی رو موجب شده و رییس جمهوری آلمان آنگلا مرکل هم وارد ماجرا شده و دستور ریسیدگی سریع  داده بود  با خودم به اتفاقهایی از این دست  که هر روزه  برای زنان و دخترانمون  تو تاکسی و اتوبوس و غیره در  ایران میفته فکر میکردم اتفاقهایی که حتی تصور پیگیری و شکایت و رسیدگی به  اون  رو نمیشه کرد ....