این روزها شدیدا درگیر اظهارنامه های مالیاتی هستم اینقدر مشغله ذهنی دارم گاهی دچار فراموشی میشم و یک موضوع رو چند بار پیگیری میکنم و...
نگران آلزایمر هستم
گفته بودم این روزها به خاطر کرونا مسیر دفتر تا خونه رو پیاده میرم و برمی گردم و هر روز از کوچه های مختلف رفت و آمد میکنم دیدن سبک ساخت خونه ها و آپارتمانها و چیدمان بالکنها و حیاطها نشان از روحیات مختلف داره خونه هایی که هنوز سبک ویلایی قدیم خودشون رو حفظ کردن بالکنهایی که پر شده از گلهای متنوع و حیاطهایی که مماو از گل و درخت هست و از دیوار حیاطها به بیرون کشیده شده برام جذابیت خاصی دارن . از همه اینها جالبتر نوشته هایی هست که گاه بر روی دیوارها خودنمایی میکنن . مثلا این عکس :
یا این عکس :
نشستم تو دفتر و دارم وبلاگ دوستان رو چک میکنم دلم برای اونهایی که وبلاگشون رو خیلی وقته به روز نکردن تنگ شده ...
به حال اونهایی که تو وبلاگشون همچنان فعال هستن و پر مخاطب غبطه میخورم .
دوستان وبلاگی نه مجازی که عین حقیقت هستید دلم براتون تنگ شده ....
زندگی با تمام فراز و نشیبش در حال جریان هست و ما در حال تطبیق دادن خودمون با شرایط جدید کرونایی هستیم . روابط محدود شده حتی خواهر و برادرها سعی میکنیم دور هم جمع نشیم و دورادور جویای احوال هم هستیم و این خیلی باعث افسردگی و نگرانی همه شده زندگی به شکل سختی بدون هیجان و یکنواخت شده و هر روز مشکلات بیشتر میشه دیدن مشکلات و روند افزایشی شدید اون موجب یاس و ناامیدی میشه و باید با این هجوم یاس مقابله کرد . من هنوز دفتر میرم و کارهام رو دارم گاهی اینقدر افسردگی غلبه میکنه که به خودم میگم ولش کن جمع کن کار دفتر رو و با همون حقوق بازنشستگی امورات رو بگذرون . و گاه میگم شاید عادت به کار منظم کارمندی دارم و این نوع کار که اون دیسیپلین رو نداره و درآمدش هم مرتب نیست از کار دلزده کرده من رو ....
راستی دوستان پیشنهادتون برای غلبه بر کسالت این روزها چی هست ؟