زندگی فراز و نشیب و تلخ و شیرین بسیار داره الان داخل یک ون نشستم و دارم میرم خانه علم ملک آباد . مسیرهای داخل شهر رو معمولا سعی میکنم با ماشین شخصی رفت و آمد نکنم و از وسایل نقلیه عمومی استفاده می کنم . داخل ون که میشم چهار تا پسر بچه شاد با لباس فرم ورزشی نشستن و معلومه از مسابقه فوتبال برمیگردن . از یکیشون که بغل دستم نشسته می پرسم از مسابقه فوتبال برمیگردید میگه بله میپرسم حالا بردید یا باختید ؟ سری تکون میده و میگه باختیم و اشاره میکنه به یکی از بچه های دیگه که صندلی جلو نشسته ، میگه البته اون رو من خطا کرد و اون دوستش با دلخوری میگه حالا باید همه جا بگی ؟ و این یکی در جواب میگه خوب تو خطا کردی باید بگم دیگه و من میگم بهتر نیست بدی رو با بدی جواب ندیم نگاهم میکنه و سکوت میکنه و جوابی نمیده دیدن بچه ها و شور و شوق اونها انرژی مضاعفی بهم میده دوست دارم باهاشون هم صحبت بشم تو ایستگاه آخر پیاده میشیم و من خیابون رو رد میکنم و میشنوم بچه ها دارن صدام میکنم خاله خاله برمیگردم میگن کرایه دادین ؟واای فراموش کردم کرایه رو بدم برمیگردم و ضمن عذرخواهی از راننده کرایه رو پرداخت میکنم . بچه ها با من هم مسیر هستن و مقصد اونها هم ملک آباد هست وااای چقدر خوب در بین اون همه مصیبت فقر و اعتیاد اون محل این بچه ها عاشق ورزش و فوتبال هستن ...
به امید روزی که هیچ بچه ای قربانی فقر و اعتیاد نباشه ...
سلام
بیکاری عامل فساد اخلاقی و اعتیاد است
وقتی سرگرم کار باشند
خود به خود شیطان فراری می شه