امروز اصلا از خونه بیرون نرفتم
کلی کار عقب افتاده از کارهای خونه و دفتر تو ذهنم هست و نمیدونم چکار کنم .
از خودم راضی نیستم مدیریت زمان ندارم دوست ندارم اینهمه کار انجام نشده تو ذهنم داشته باشم
بایدیک لیست از کارهای انجام نشده تهیه کنم و زمان انجام و اتمام اون رو مشخص کنم
وااااای اینهمه کار ذهنم رو بهم ریخته .......
اگر پیشنهادی برای این مشکل دارین خوشحال میشم بگین
امروز برای شرکت در جلسه استانداری در ارتباط با تعطیلی شرکت و جمع و جور کردن کارهام اومدم کارخونه .
اول به همراه مدیرعامل و دو نفر دیگر از مدیران در جلسه شرکت کردیم و تو جلسه قول مساعدت دادن که کمکمون کنن تا بتونیم مطالباتمون رو بگیریم و برای دادن بدهیهای ادارات دولتی مثل بیمه و مالیات و ... باهامون همکاری کنن .
بعد از برگشت نشستم تا کارهای عقب افتاده رو جمع و جور کنم کارخونه سوت و کور و بدون سرو صدای دستگاه ها آدم رو یاد سکوت گورستان میندازه برای فرار از سکوت موسیقی گوشی رو روشن کردم و ترانه های ترکی و سنتی گوش دادم دلم میخواست گریه کنم به زور جلو گریه ام رو گرفتم چون ممکن بود نگهبانها بیان و صورت خوشی نداشت . مرتب یاد شرکتهایی که خونده بودم ورشکست شدن و جمع کردن می افتادم شرکت ارج شرکت خودکار بیک و.....
واقعا دردناکه....... کجا داریم میریم .......
من خیلی وقته به بازنشستگی فکر میکنم و اصلا نگران خودم نیستم اما......
هی یاد این شعر میوفتم من از بینوایی نیم روی زرد غم بینوایان رخم زرد کرد ....