من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

پست ثابت

زندگی من مثل خیلی از زندگیهای دیگه فراز و نشیب زیاد داشته تو یک خانواده مذهبی سنتی به دنیا اومدم فقر رو با گوشت و پوستم لمس کردم همیشه تشنه یادگیری بودم و تحت تاثیر افکار آزادیخواهی پدرم عاشق سیاست بودم  سالهای اول انقلاب در 19 سالگی زندان رفتم بعد از آزادی عطای سیاست رو به لقای اون بخشیدم و به درسم ادامه دادم ، ازدواج کردم وچند سال بعد جدا شدم و .....برای اطلاع از این فراز و نشیبها میتونید زندگینامه من رو تو وبلاگ قبلیم بخونید . 

اگر خوندید نظر یادتون نره ....

تنبلی در وبلاگ نویسی

بعد مدتها فرصت کردم سری به وبلاگ بزنم و از خوندن پیام دوستان   کلی  خوشحال شدم . البته وبلاگم دیگه اون رونق سابق رو نداره تنبلی خودم در پست گذاشتن باعث شده خواننده های قبلی هم  دیگه انگیزه ای برای پیگیری وبلاگم نداشته باشن . 

من همچنان به کار حسابداری مشغولم و همچنان با استرس و اضطراب دست بگریبان هستم و  گاهی در بدیهی ترین کارها که تجربه سی ساله در اون دارم هم با این اضطراب  روبرو هستم  و بعد از انجام کار و نتیجه رضایت بخش اون هی به خودم میگم :

" دیدی بیخود اضطراب داشتی و کار به نحو احسن انجام شد "

ولی چه فایده که این تجربیات تاثیر لازم در کاهش استرس رو نداره. ولی من همچنان برای کنترل اضطراب تلاش خواهم کرد و مطمئن هستم موفق خواهم شد .

روزمرگیها

برای چکاپ سالانه پزشکی چند روز قبل رفتم دکتر و امروز صبح زود برای انجام  آزمایش‌های نوشته شده دکتر به درمانگاه محل مراجعه کردم در طی مسیر  همه جا خلوت بود یاد سالهای قبل از بازنشستگی افتادم که صبح زود میرفتم سرکار و در کوچه و خیابان  پرنده پر نمی زد همه در خواب خوش و فقط کارمندها و کارگرها با عجله در حال رفتن به سرکار خود بودند. وحالا بعد از بازنشستگی با وجود کار شخصی خودم و گرفتاری‌های کار دفتر گاه دلم برای آن روزها تنگ می شود . صبح زود بیدار شدن با عجله راهی شدن برای رسیدن به سرویس کشمکش‌های محیط کار با همکاران و... 

نگرانی‌های تمام نشدنی من

همچنان با اضطراب دست به گریبان هستم و مرتب دچار فراموشی میشم هی خودم رو چک میکنم گاهی با فراموش کردن چیزی شدیدا مضطرب میشوم و روزی دیگر با یادآوری همان موضوع فراموش شده به خودم نهیب میزنم که این فراموشی های موردی آلزایمر نیست و نبایدبا این افکار موجب افزایش اضطراب خودم بشوم . گاه تصمیم میگیرم کار را رها کنم اما یک روز تعطیل در خانه دلم برای کار تنگ می‌شود و می‌گویم کاش لب تاب را هم با خودم آورده بودم و در خانه هم کارم را انجام می‌دادم.  به مشاور و دکتر مغز و اعصاب هم مراجعه کردم و گفتند که نگران آلزایمر نباشم . اصلا کسی که با عدد و رقم و محاسبات درگیر هست دچار آلزایمر نمیشود اینها اضطراب و نگرانی کار هست و....

باید دوباره سفر با تور را از سر بگیرم . بعد از تصادف سال قبل در مسیر برگشت از چابهار دیگر با تور سفر نکردم  از سر گرفتن سفر با تورشاید کمک کند که  دیگر اسیر یکنواختی کار و زندگی نبوده و کمتر به این نگرانی های مزمن فکر کنم . 

روز پایانی شهریور ۱۴۰۴

بالاخره اضطراب‌ها و استرس ارسال اظهارنامه ها با همه مشکلاتش مثل اختلال اینترنت و بی نظمی های بی حد و حساب  صاحب کار و .... به پایان رسید و من همیشه نگران و لبریز از استرس الان ساعت ۱۲ شب از دفتر راهی خونه شدم . پیاده هم اومدم تا با پیاده روی  خوشحالیم رو چند برابر کنم . قسمتی از مسیر را هم دویدم . مرتب با خودم تکرار کردم که نگرانی‌ها و استرس‌ها بی فایده هستند و نباید اصلا بهشون فکر کنم .

باید  با آرامش  با مسائل و مشکلات روبرو بشم و قطعا با آرامش بهتر و  بیشتر می‌توان گره از مشکلات گشود . ...

برای همه مردم آرامش آرزو میکنم ....