دیروز تولد من بود و این متن رو خواهرم تو تلگرام برام نوشته بود که اشکم رو درآورد .
با اینکه فکر میکنم قلم توانایی دارم برای بیان احساساتم ولی نمیدونم چی بگم از کجای وجودت تعریف کنم از اولین خاطره م از اولین روز ازادیت که جلو در بازوهامو گرفتی و مستقیم به چشمای هم نگاه کردیم، از شبهای ترسناک و تاریک که بهت میچسبیدم فکر میکردم شب اگه کسی خواست بدزده تم دستات تکون میخوره بیدار میشی و نجاتم میدی، از روزی که نمیفهمیدم رتبه ۳۰۰ کنکوری که اوردی ینی چی ولی چون حسین تا چشماش میخندید پزشو به دوستام و بچه های همسایه ها میدادم از انگشتای تهدید امیزی که برام تکون میدادی و اخمای تندی که میکردی تا راه درست و برم، از رسیدنهای نصفه شبی و بیخبرت با بچها و جیغهای خوشحالی من و نجیبه، از اینکه تنها و یه تنه سااااالهاس حواست به زندگی خودت و زندگی خواهر وبرادرات هست از اینکه گاهی فکر میکنم از بس بهش آویزون شدیم مث پرنده ایه که نمیتونه اوج بگیره خیلی چیزا میشه برای تو نوشت از بس بزرگی و خوبی ...
آبجی من هنوز و همیشه پزتو میدم و بهت افتخااااااااار میکنم خیلییییی دوستت دارم یکی از عزیزززززترینهای زندگی منی خوشبختی ینی اینکه تورو داریم
تولدت مبارک محکمترین و مسوولترین خواهر دنیا