من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و تنهایی و امید

زندگی فراز و نشیب بسیار داره و من به عنوان یک زن و مادر این فراز ونشیب رو با پوست و گوشت و استخونم لمس کردم و یاد گرفتم که همواره تعادل رو حفظ کنم هم تو فراز و هم تو فرود و همواره سعی میکنم هیچوقت خودم رو نبازم

من و مشغله زیاد

مدت زیادی هست به دلیل مشغله کاری فرصت نکردم مطلبی بنویسم . دلم برای وبلاگ تنگ شده بود همینطور تو مسیر رفت و آمد موضوعات مختلف به ذهنم می‌رسید که متاسفانه فرصت نوشتن پیدا نمی کردم و بعد فراموش میشد. 

مقام آوردن بچه های تحت پوشش جمعیت

یک مسابقه ورزشی در کرمانشاه در جریان هست و دو تا از بچه های تحت پوشش جمعیت در اون شرکت کردن یکی از بچه ها خبر مقام آوردنش رو در گروه واتس آپ گذاشته مکالمه تلفنیش با کسی که همراه بچه ها رفته اونجا هست خوشحالیشون غیر قابل وصفه و من باشنیدن این مکالمه و خبر خوش اون  لبریز شوق میشم . با خودم میگم واقعا انگیزه انحلال چی هست ؟؟ اینهمه فساد اقتصادی تو جامعه بدون هیچ کنترل و رسیدگی ریشه دوانده اونوقت برای یک جمعیت خیریه کاملا قانونی حکم انحلال دادن واقعا جای تأسف داره....

انحصار طلبی تو همه زوایای فعالیتهای اجتماعی ریشه دوانده ....

پیشنهاد تماشای یک نمایش خوب

دیروز به پیشنهاد خواهرم برای تماشای تئاتر مجلس شبیه خوانی نسوان رفتیم . کار بسیار خوبی بود از تلاشهای زنان برای بدست آوردن حقوق مسلم اجتماعی شون. و اقعا جنبش زنان در دهه های اخیر برای به دست آوردن حقوق مسلم زنان خیلی زحمت کشیدن . توصیه میکنم حتما برید ببینید . بلیطش رو از طریق این سایت   https://www.tiwall.com/p/nesvanvatankhah2 

میتونید تهیه کنید 

واقعا هنرمندان تو این کشور خیلی مظلوم واقع شدن . قیمت بلیط فقط پنجاه هزار تومن بود و این برای هنرمندی که همه زندگیش رو وقف هنرش کرده عدد بسیار کمی بود....

وابستگی به کار

جمعه هست و من حوصلم سر رفته کلی کار تو دفتر دارم که باید انجام بدم  لب تاب رو آوردم خونه که اینجا انجام بدم اما انگار تو خونه نمیشه . گاه فکر میکنم این حد از وابستگی من هم به کار یک نوع اعتیاد هست اما از طرفی خودم رو دلداری میدم که نه اینها کار مردم هست و این احساس مسولیت هست که من رو به دلشوره انداخته . البته هر سال تیر ماه من این دلشوره ها رو داشتم و اصلا تیر ماه برای حسابدارها ماه سرشار از استرس هست .

زودتر این ماه تموم بشه و همه حسابدارها یک نفس راحت بکشند.

امروز پسرم رو راهی سربازی کردم

پسر کوچکم بعد از تنبلی در درس و اخراجش از دانشگاه باید برای سربازی اقدام میکرد و من که طبق معمول نگران بودم که نکنه موضوع رو جدی نگیره....

 خوشبختانه امروز بعد از یکسال راهی خدمت سربازی شد  و من گاه با خودم فکر میکنم شاید من کم طاقت و عجول هستم اما واقعا به بطالت گذشتن یک سال در این شرایط چیز کمی نیست ...

امروز پسرم رو بدرقه کردم و خواهر و برادرم  تلفن کردن و دلداریم میدن و من تعجب میکنم که مگر سربازی نگرانی داره ؟ این هم بخشی از واقعیات زندگی هست و باعث مستقل و ساخته شدن جوانها میشه .

امیدوارم این تجربه خوبی برای پسر من و همه جوان ها باشه .