دارم میرم هشتگرد این صحنه ها توجهم رو جلب کرد :
- دوتا دختر ۱۵ ،۱۶ ساله خیلی شیک و مرتب که روبروی آموزشگاه زبان کنار دیوار خیلی راحت روی زمین نشسته و در حال گفتگو و خنده و چک کردن گوشیهاشون بودن و من متعجب از اینکه اینها چطور راحت روی زمین نشستن ؟
- یک خانم مسن که با پسر جوونش در کنارش داشت از روبرو میومد خانم به سختی راه میرفت و معلوم بود پسرش برای مراقبت از مادر ، در کنار اون در حال حرکت هست.
- تو مسیر هشتگرد داخل تاکسی نشستم و اطراف اتوبان رو نگاه میکنم خاک و آلودگی هوای اتوبان آنقدر زیادهست که کوه های اطراف در گرد و غبار محو شده این روزها گرد و غبار بسیار زیاد شده طوری که این گرد و غبار بالای شهرکرج در مسیر تهران به کرج هم کاملا مشهود هست . امیدوارم بارندگیهای پاییز و زمستون خوب باشه و این آلودگی رو کمتر کنه . فکر میکنم یکی از عمده دلایل این گرد و غبار ، کارخانه سیمان آبیک و شرکتهای ماسه شویی اطراف رودخانه ها باشند .
دارم از دفتر برمیگردم تو این ساعت که خیابون شلوغ و پر رفت و آمد هست مواردی که توجهم رو به خودش جلب کرد :
- لباسهای خانمها و آقایون ، کلا فرهنگ عمومی پوشش تغییر کرده مثلا لباسهای نیم تنه دخترها که بخشی از شکمشون بیرون هست شلوارهای بسیار گشاد دخترها و پسرها ، شلوارهای لی پاره شده روی زانوها و ...
- تعداد زیاد دستفروشها از فروشنده فست فودو میوه گرفته تا پوشاک و عطر و ادکلن و ظرف و ظروف ...
- بی رونقی عکاسیها ، مغازه های عکاسی دیگه اون رونق سابق رو نداره و من دلم براشون میسوزه ...