-
انرژی مثبت
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1400 11:47
امروز صبح اومدم آماده بشم برای رفتن به دفتر احساس کردم لباسم به تنم زار میزنه مدتها بود این احساس رو داشتم ولی با وجود نداشتن حس خوب دلم هم نمیومد این لباس رو کنار بزارم دوست هم ندارم هر کاری رو بدم بیرون برام انجام بدن .یک دفعه تصمیم گرفتم خوب خودم تنگش کنم بلافاصله دست به کار شدم حوصله چرخ خیاطی نداشتم قوطی سوزن نخ...
-
ریزش معدن زغال سنگ
شنبه 18 اردیبهشت 1400 21:07
هفته گذشته با خوندن خبر ریزش معدن زغال سنگ و محبوس شدن چند نفر از گارگر ها در تونل ، یاد خاطر ات پدر و مادرم از حوادث معدن افتادم ، از دلهره و نگرانی خانواده ها، از بیخبری از مردانی که اسیرآوار تونلهای معدن میشدن، از شیون و ناله های زنانی که همسر یا اقوامشان را در آن حا ثه ها از دست داده بودن .... این خبر همه...
-
بارون بهاری و تگرگ امروز
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 18:39
بالاخره بعد از کلی چشم انتظاری وخبرهای بد خشکسالی امروز عصر بارون تندی بارید و به دنبالش تگرگ اومد ولی حیف که بارون ادامه نداشت و رگباری بود و تموم شد . این روزها ذهنم خیلی درگیر مشکلات کم آبی هست . مدیریت مصرف و بازیافت در کشور ما در همه زمینه ها ضعیف هستند در مورد آب خیلی بدتر. از نظر فرهنگی هم در مصرف آب بسیارمشکل...
-
سستی و رخوت این روزها
دوشنبه 30 فروردین 1400 14:08
امروز به صورت عجیبی دچار رخوت و سستی هستم اصلا گویا دنیا دچار این رخوت و سستی شده. کرونا داره چکار میکنه؟ بی تحرکی ، نبود هیچ تنوعی در زندگیهامون و یاس و ناامیدی حاکم ، همه و همه دلایل این رخوت هست باید فکری کرد باید برنامه ای بزاریم که تنوع و تحرکی در زندگیهامون ایجاد بشه . سفر که نمیشه رفت ، رفت و آمد و میهمانیها که...
-
من را به سخت جانی خویشم گمان نبود
دوشنبه 16 فروردین 1400 15:17
من تو کار آدم عجولی هستم و خیلی وقتها بعد از انجام کار خوب که فکر میکنم میبینم با آرامش میتونستم کار رو بهتر انجام بدم . یک کار بانکی داشتم که مدتی بود گره خورده بود و چند باری که به بانک مراجعه کرده بودم متصدی مربوطه که اون هم یک خانم هست و مانند خودم عجول ، بهم گفته بود این امکان رو از طریق سامانه بانک خودم باید...
-
سال 1400
شنبه 30 اسفند 1399 22:36
سالها در پی هم درگذرند . سال 1399 هم به پایان رسید با همه تلخ و شرینش و با همه ترس و اضطرابش از ویروسی کوچک به نام کرونا . و حالا ساده ترین چیزهای زندگی اجتماعی از ترس این ویروس به حسرت و آرزو تبدیل شده . ما مشکلات بزرگتر رو پشت سر گذاشتیم و این هم حتما خواهد گذشت اما کاش یادمان باشد که قدر همدیگر را و دور هم بودنها...
-
روز تاریخی بیست و نهم اسفند
جمعه 29 اسفند 1399 18:15
آنجایی که حق در کار باشد، با هر قوه ایی مخالفت میکنم. از همهچیز میگذرم، نه زن دارم، نه پسر دارم، نه دختر دارم، هیچ چیز ندارم... مگر وطنم را که در جلو چشمم دارم. دکتر محمد مصدق ۲۹ اسفند ماه یکی از مهمترین مناسبتهایِ تاریخیِ ایران زمین است. در این روز با تلاشهایِ دکتر محمد مصدق و همسنگرانش نفت در ایران ملی شد....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 اسفند 1399 13:51
این پیام رو در وبلاگ دوستان دیدم گفتم به اشتراک بزارم . پذیرفتن سرپرستی چنین بچه هایی باید لذت بخش باشه و البته حتما بسیار پرمسولیت نمایشگاه نقاشی دختران پرورشگاهی است که چهارده نفر دختر بین ۳ تا ۹ ساله هستند و احتیاج به کمک مالی دارند. اگر کسی را تهران دارید لطفاً براش این پیام را بفرستید. لطفاً پوستر را در وبلاگ...
-
اصلاح اشتباه یا مقاومت در مقابل پذیرفتن اشتباه
دوشنبه 25 اسفند 1399 15:40
دو روزقبل تا ساعت 9 شب درگیر اصلاحیه یک لیست حقوق بودم و قضیه از این قرار بود که لیست حقوق شرکتی که کارهای حسابداریش رو انجام میدم با توجه به جدول طبقه بندی مشاغل نیاز به اصلاح داشت . این شرکت یک شرکت پیمانکاری هست که به طور متوسط 50 نفر پرسنل داره که هر ماه کم و زیاد میشن واداره کار برای این لیست ایراد گرفته بود و...
-
کرونا و دغدغه سفر
دوشنبه 25 اسفند 1399 12:49
این روزها ی آخر سال و برای برنامه ریزی تعطیلات عید موندم مردد که آیا مسافرت برم یانه با توجه به اطلاعیه ستاد کرونا و دادن مجوز سفر به تورها دلم میخواد با این تورها یک سفر برم. سفر به چابهار یا سفر به ارمنستان و از طرفی به خاطر کرونا مردد هستم که شاید بهتر باشه این کار رو نکنم ولی واقعا سفر لازم هستم . فشار کاری این...
-
آسایش بعد از سختی
سهشنبه 19 اسفند 1399 12:02
هفته گذشته هم زمان برای دوتا از شرکتهایی که حسابداریشون رو انجام میدم ابلاغ رسیدگی مالیاتی اومد و من هنوز بعد از اینهمه سال موقع رسیدگی مالیاتی دچار استرس میشم و این استرس به خاطر این هست که متاسفانه هیچ قانونی بر این رسیدگیها حاکم نیست و ممیزها بر اساس سلیقه خودشون میزان مالیات و تعیین و اصلا مدارک و مستندات رو بطور...
-
دغدغه های مادر بودن
شنبه 18 بهمن 1399 11:48
به خودم فکرمیکنم و به بچه ها که هرکدوم راه خودشون رودارن میرن و من گاه و بیگاه با اعتراضاتم میخوام که روششون رو اصلاح کنن زندگی رو جدی تر بگیرن و با آینده نگری بیشتری برنامه ریزی کنن اما احساس میکنم اونها چندان توجهی به این حرفها ندارن و به این نتیجه میرسم شاید بهتر باشه خیلی بهشون پیله نکنم . گاه فکر میکنم شاید بهتر...
-
روز مادر
چهارشنبه 15 بهمن 1399 17:38
امروز روز مادر هست و تو این چند روز گذشته پیامهای مختلفی در رابطه با این روز برام اومد که دو تا از اونها به این روز از زاویه دیگه ای نگاه کرده بودن و برام جالب بود . یکی این بود : دنیای غریبی است دنیای تناقضها ، باید : مردانه کار کنی ، زنانه بذر محبت بپاشی مردانه تصمیم بگیری ، زنانه دوست بداری مردانه قول بدهی ،زنانه...
-
بهانه های کوچک خوشبختی
شنبه 27 دی 1399 15:39
صبح از خونه زدم بیرون ...... پام رو که تو کوچه میزارم کوچه غرق نور افتاب هست آسمون رونگاه میکنم آبی آبی با خودم میگم مگه قرار نبود برف و بارون بیاد ؟؟ ؟؟ من از ترس برف و بسته شدن راهها سفرم به روستای پدری رو کنسل کردم .... هوای تمیز، روشنایی آفتاب ، آسمون آبی کلی بهم انرژی میده چه حس خوبی پیدا میکنم .... تو مسیرم...
-
مادر بودن
چهارشنبه 17 دی 1399 10:40
صبح رسیدم دفتر و طبق عادت همیشکی اول سری به واتس آپ و تلگرام میزنم تا ببینم دنیا چه خبر است صفحه تلگرام احسان محمدی رو باز میکنم این مطلب رو میخونم " مادر شهید علی احمدی اهل روستای بنه گز تنگستان ، هر روز قاب عکس خیابانی پسرش را گردگیری میکند . منبع : توئیتر خضر خلیلی " عکس اون مادر عزیز در کنارقاب عکس پسر...
-
پاییز و زمستون و مشغله های ذهنی این روزهای من
جمعه 28 آذر 1399 15:19
این روزها سرمای هوا کلافم کرده صبح ها با دیدن آسمان ابری و تاریکی حاکم بر خونه بطور کامل تخلیه انرژی میشم دوست دارم پرده ها روکه که میزنم کنار خونه پر از نور بشه اما از نور خبری نیست . صبح که بیدار شدم انتظار داشتم با برفی که دیشب باریده بود همه جا سفیدپوش باشه اما خبری نبود برف اولیه با باران بعد از اون کامل شسته شده...
-
گلایه های برادرانه
دوشنبه 3 آذر 1399 16:31
چند روز قبل تولد برادرم بود و با توجه به اینکه دو سه ماهی بود خونه خریدن و ما به دلیل ملاحظات کرونا خونشون نرفته بودیم با خواهر کوچکم تصمیم گرفتیم هم برای تبریک تولد و هم تبریک خرید خونه سری بهشون بزنیم . با رعایت همه موازین بهداشتی و فاصله اجتماعی رفتیم و دیداری تازه کردیم و کلی از گذشته ها صحبت کردیم این برادرم...
-
مشغله فکری زیاد هفته گذشته
دوشنبه 3 آذر 1399 15:45
هفته گذشته هفته بسیار پر استرسی بود . یک روز پسر کوچکم زنگ زد که یک بچه گربه زخمی پیدا کرده و با پسر بزرگم هماهنگ کردن که ببرنش دامپزشک و از من خواست باکس گربه رو ببرم پایین . باکس تو انباری بود و دیدم یک بچه گربه مریض رو گرفته که نصف فکش از بین رفته و میگفت باید ببریمش دکتر . گذاشتیم تو باکس و منتظر شدیم تا پسر بزرگم...
-
یک روز پر استرس
پنجشنبه 15 آبان 1399 22:03
امروز روزی بود که با استرس زیاد شروع شد ... ماجرا مربوط به دو مورد بود : مورد اول :در این یکی دو ماه اخیر یخچال خونه با مشکل روبرو شده بود و چند بار از نمایندگی اومدن برای تعمیر ود وباره بعد از یک ماه همون مشکل پیدا شده بود در نهایت یخچال رو بردن کارگاهشون تا کامل چک کنن و یک هفته بعد دیروز آوردن . با نبود یخچال به...
-
روز شنبه دوست داشتنی
شنبه 10 آبان 1399 14:12
امروز صبح که داشتم میومدم سمت دفتر با خودم میگفتم واااای چه روز خوبی اصلا شنبه ها روز خوبی هست روز شروع کار و تلاش . خداوندا این سلامتی و کار و تلاش رو از ما نگیر . من اصلا نمیتونم از خونه موندن لذت ببرم . فکر میکنم تو خونه عمر و زندگی آدم به بیهودگی و بطالت میگذره . اگر کار نباشه باید در سفر بود . و حالا که به خاطر...
-
نظر یک خواننده وبلاگ در مورد پست قبلی من و پاسخ من به ایشون
یکشنبه 27 مهر 1399 12:18
پست قبلی من در مورد فقری که بیداد میکنه و نظری که در پاسخ به نظرات دوستان داده بودم و آرزو کرده بودم مسولین با تشخیص درست از شرایط و آگاهانه مذاکره عزتمندانه را قبول کنن و ملت رو از این مصیبتها نجات بدن . یک خواننده مطلب بدون ذکر نام و نشانی این نظر رو داده و بعد از اون پاسخ من به ایشون هست : ببخشید اما مگر شما انقلاب...
-
فقری که داره بیداد میکنه
چهارشنبه 16 مهر 1399 17:09
دیروز صبح موقع رفتن به دفتر متوجه خانم چادری شدم که در پیاده رو کنار سطل زباله بزرگی ایستاده بود و اطراف رو نگاه میکرد فکر کردم شاید میخواد از سطل زباله چیزی برداره سرم رو پایین انداختم و از کنارش رد شدم . سر خیابون برگشتم نگاهی به پشت سرم انداختم و دیدم بله رفته سر سطل زباله و من مردد مونده بودم که برگردم و بپرسم...
-
دغدغه های من به عنوان یک مادر
پنجشنبه 3 مهر 1399 22:43
من به عنوان مادر دو پسر جوون این روزها ذهنم به شدت درگیر هست و سوال مهمی که فکر من رو درگیر کرده این هست که من تاچه حد باید نظارت بر رفتارها و عملکرد اونها داشته باشم . واقعیتی که وجود داره اینه که فکر میکنم هیچکدوم به اندازه کافی برای پیشرفت خودشون تلاش نمیکنن و برای آیندشون برنامه ریزی ندارن . پسر کوچکم که دانشجو...
-
امیدواری چه حس خوبی هست
سهشنبه 25 شهریور 1399 14:03
دیروز روز خیلی شلوغی داشتم و با وجود خستگی زیاد تا ساعت 8.5 شب دفتر موندم و یک اظهارنامه که خیلی درگیرم کرده بود رو تموم کردم و وقتی رفتم خونه احساس میکردم بار بزرگی از دوشم برداشت شده .انگار روی دیدم از زندگی هم اثر گذاشته بود اون حس خستگی و نا امیدی رو نداشتم وقتی رسیدم خونه دیدم نون نداریم و رفتم نون خریدم و همراه...
-
فشار مضاعف
یکشنبه 23 شهریور 1399 12:32
این روزها فشار مضاعف رو دارم تحمل میکنم به خاطر کرونا کارهای اظهارنامه هاکه تو تیر ماه باید تموم میشد به اخر شهریور منتقل شده و این کارها که کش پیدا میکنه زجرآور میشه لحظه شماری میکنم زودتر شهریور تموم شه و نفس راحت بکشم . موضوع نو ید هم که غم بزرگی به غمهامون اضافه کرد . گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ماست آنچه البته...
-
من و آلزایمر
چهارشنبه 29 مرداد 1399 16:55
این روزها شدیدا درگیر اظهارنامه های مالیاتی هستم اینقدر مشغله ذهنی دارم گاهی دچار فراموشی میشم و یک موضوع رو چند بار پیگیری میکنم و... نگران آلزایمر هستم
-
نوشته های بر روی دیوار
پنجشنبه 23 مرداد 1399 12:47
گفته بودم این روزها به خاطر کرونا مسیر دفتر تا خونه رو پیاده میرم و برمی گردم و هر روز از کوچه های مختلف رفت و آمد میکنم دیدن سبک ساخت خونه ها و آپارتمانها و چیدمان بالکنها و حیاطها نشان از روحیات مختلف داره خونه هایی که هنوز سبک ویلایی قدیم خودشون رو حفظ کردن بالکنهایی که پر شده از گلهای متنوع و حیاطهایی که مماو از...
-
من و دلتنگی
چهارشنبه 8 مرداد 1399 16:01
نشستم تو دفتر و دارم وبلاگ دوستان رو چک میکنم دلم برای اونهایی که وبلاگشون رو خیلی وقته به روز نکردن تنگ شده ... به حال اونهایی که تو وبلاگشون همچنان فعال هستن و پر مخاطب غبطه میخورم . دوستان وبلاگی نه مجازی که عین حقیقت هستید دلم براتون تنگ شده ....
-
این روزهای کرونایی
یکشنبه 5 مرداد 1399 13:17
زندگی با تمام فراز و نشیبش در حال جریان هست و ما در حال تطبیق دادن خودمون با شرایط جدید کرونایی هستیم . روابط محدود شده حتی خواهر و برادرها سعی میکنیم دور هم جمع نشیم و دورادور جویای احوال هم هستیم و این خیلی باعث افسردگی و نگرانی همه شده زندگی به شکل سختی بدون هیجان و یکنواخت شده و هر روز مشکلات بیشتر میشه دیدن...
-
24 خرداد 99
شنبه 24 خرداد 1399 11:01
مروز باید برای کاری به اداره دارایی میرفتم ضمنا برای به روزآوری قفل سخت افزاری برنامه حسابداریم هم بایدیک سری به نمایندگی برنامه حسابداری میزدم . چند ماهی هست که رفت و آمدهام محدود به رفت و بر گشت دفتر هست که پیاده میرم و میام هم فال هم تماشا هم رعایت اصول پیشگیری از کرونا هم یک پیاده روی و ورزش . این یکی دو روزه برای...